بازاریابی چیست؟
یا
چه کنیم که بازاریابی موثری داشته باشیم؟
فکر میکنم یکی از چالشهای بزرگ در کسب و کار پاسخ دادن به این سوال است که خدمات و محصولات سازمان یا شرکت را به چه صورتی باید به مخاطبان معرفی نمود که بیشترین بازده را در ارائه یا در فروش داشته باشد.
هرچند، حتی معتقدم که اگر قرارباشد افکار و عقایدمان را نیز به دیگران ارائه کنیم، بهتر است اول بهترین روش ارائه به مخاطب خود را پیدا کنیم و برای آن با بهترین شیوه بازاریابی کنیم.
هر چند Word of mouth را یکی از بهترین شیوههای تبلیغات در بازاریابی میدانند (این که من از کار محمدآقا خیاط برای دوستم تعریف کنم و او به این خاطر به محمد آقا مراجعه کند)، اما چون موفقیت این تکنیک خیلی به آنچه مشتریان از محصول و برخورد ما درک میکنند بستگی دارد، استفاده از آن در شرکتها و سازمانها و حتی در روابط بین فردی اعتماد به نفس زیادی میخواهد.
داستان اول از این قرار است که برای دوخت شلواری خیلی تصادفی و بدون هیچ ذهنیت حاصل از بازاریابی، به محمدآقا خیاط مراجعه کردم و دو شلوار به او سفارش دادم. به من گفت چهار روز بعد برای گرفتن شلوار بروم و وقتی عجله مرا دید، گفت فردا بعدازظهر بیا و شلوارت رو بگیر و در زمان موعود نیز شلوارها را تحویل داد و چون برای تخفیف بهش گفتم، در چهل هزارتومان دستمزدش پنج هزارتومان برای هر شلوار هم تخفیف داد.
دو هفته بعد که برای اولین بار یکی از شلوارها را پوشیدم متوجه شدم زیادی روی آزادبودن شلوار تاکید کرده بودم و در زمان پرو نیز زیاد به آنچه دوخته شده دقت نکردم. شلوارها را برداشتم و رفتم مغازه محمد آقا خیاط و داستان را به او گفتم. با روی باز دوباره اندازه گرفت و چند سوال کرد و گفت الان نزدیک عید است و سرم شلوغ است، اگر میتوانید پنج روز دیگر بیا و شلوارها رو بگیر. گفتم من اون موقع احتمالا تهران نیستم. گفت فردا دم غروب بیا تا برات همونجا درست کنم و بدم! فردا غروب که رفتم هرچه اصرار کردم، علیرغم اینکه حداقل دو ساعت روی تغییر سایز شلوارها کار کرده بود، هیچی پول نگرفت تا اینکه به اصرار ۵ هزارتومان از من گرفت و انصافا همه چیز خوب بود و از کارش کاملا رضایت داشتم. طبیعتا هرکدام از دوستانم که سراغ خیاط خوب و منصفی را از من بگیرند، حتما محمدآقا خیاط را معرفی خواهم کرد.
اما داستان دوم اینکه از یکی از دوستانم که شمالی بود در مورد رستورانی که غذای گیلکی خوب در تهران سرو کند پرسیدم و ایشان رستورانی به نام بنه (bene) را معرفی کرد، البته تاکید کرد که خودش به آنجا مراجعه نکرده و فقط اسم آن را شنیده است. یک شب به اتفاق خانواده رفتم رستوران مورد نظر و همان اول کار زیبایی و لوکس بودن رستوران توجه مرا جلب کرد تا اینکه منو آمد و دیدم قیمت یک وعده غذا حداقل دو برابر گرانترین رستوران غذای گیلکی تهران و حداقل سه برابر بهترین رستورانهای رشت تمام میشود!؟!؟ خلاصه سفارش دادم و از کیفیت و حجم غذا و اینها هم که چیزی نمینویسم که خدای نکرده دوستان فکر نکنند که غذای گیلکی چیزی بود که آنجا خوردم!
همان لحظه از آمدن به آن رستوران پشیمان شدم و طبیعتا هیچ وقت به آنجه مراجعه نخواهم کرد و به دوستانم هم توصیه نخواهم کرد.
تصور میکنم برای مخاطبین هر کسب و کاری کیفیت و قیمت محصول و صد البته برخورد فروشنده، بسیار مهم بوده و همین دو سه عامل ساده، تعیین کننده احتمال مراجعه دوباره مخاطب خواهد بود.
طبیعتا درک مخاطب از کیفیت محصول یکی از بهترین معیارها برای ارزیابی کیفیت و قیمت محصول خواهد بود.
انشاءالله امیدوارم همه ما در کسب و کار خود،سازمانهای دولتی در ارائه خدمات به مخاطبین خود و و علیالخصوص تک تک ما در ارائه عقاید و ایدهها به خانواده و دوست و آشنا، به کیفیت آن به اندازه کافی توجه کنیم تا انشاءالله اولین باری که با کسی ارتباط میگیریم و محصولی (ایدهای) را ارائه میکنیم، نقطه شروعی برای ادامه ارتباط مجموعه با مخاطب باشد، نه انتهای ارتباط با او.
حرف آخر اینکه، به نظرم جلب رضایت مخاطب و ارائه محصولی با کیفیت و شرائط مورد پسند او، پیش از همه چیز بایستی جزء اعتقادات اصلی و صادقانه ارائه دهنده محصول باشد؛
چه کسب و کار و کالا و خدمات باشد،
یا نصیحت پدری به پسرش،
یا ابراز محبت دوستی به دوستش،
و یا اظهار عشق همسری به همسرش …