دیگر تنها نیستی … ساغرت نشکسته و رسوا نیستی …
افسانه شیرین تو را سالهاست برای هم میخوانیم …
امشب … در اوج آسمانی و با پیک سحری محشور …
امشب پری هم منتظر توست …
همایون خان …
اشک میریزم برای جسمت که این دیار گرد و خاکی را ترک گفت …
اما روح لطیف و پاکت هنوز در معجزههای بیبدیل و بینظیرت نمایان است …
کدام معجزهات را نام ببرم که ورد زبان پیر و جوان این مرز و بوم نیست …
کدام ملودی را نام ببرم که هنوز روزها و روزها هر وقت از دنیا خستهایم، دلگیری ها را از روان و روح ما نمیزداید …
تو ای پری کجایی را بگویم یا امشب در سر شوری دارم را …
رسوای زمانه منم را یاد کنم یا اشک من هویدا شد …
از پیک سحری بگویم یا روزی تو خواهی آمد را …
همایون خان … روحت شاد و قرین رحمت الهی انشاءالله …
روحش شاد