Home / مطالب آموزشی / چشم شیطان
چشم شیطان

چشم شیطان

چند هفته پیش، پس از مدتی سکوت، دوباره خبر نصب دوربین‌های مداربسته در مشاعات ساختمان محل سکونتم درگروه اعلانات ساختمان ظاهر شد.
خبر کوتاه بود، بی‌هیاهو، و بی‌نیاز از توضیح بیشتر. پایین اطلاعیه، نام مدیر ساختمان دیده می‌شد؛ مدیری که با اطمینان از «نظم و امنیت» سخن گفته بود، گویی همه تصمیم‌هایش، حتی کوچک‌ترینشان، از همین دو واژه سرچشمه می‌گیرد.

در نگاه نخست، شاید فقط تصمیمی ساده برای محافظت از راه‌پله و پارکینگ به نظر برسد.
اما برای من، که سال‌ها درباره‌ی حریم خصوصی و اخلاق دیجیتال می‌خوانم و تدریس می‌کنم، همان اطلاعیه ساده، مایه‌ی دل‌نگرانی بود؛
انگار در سکوت ساختمان، زنگی ناشنیدنی به صدا درآمد که تنها من صدایش را می‌شنیدم. اعتراض کردم و پاسخ شنیدم که: «همه موافقند، فقط شما مخالفی»، البته همه موافق نبودند که هیچ، پیام‌هایی از همسایگان می‌گرفتم که دلیل مخالفتم را می‌پرسیدند و وقتی توضیح می‌دادم که چرا دوربین‌های مداربسته نقض حریم خصوصی به شمار می‌آیند، می‌گفتند «درست می‌گویی»، یا «نمی‌دانیم، حالا ضرر که نداره»؛

از همان روز، هر بار وارد ساختمان می‌شدم یا یا در حیاط قدم می‌گذاشتم، ناخودآگاه حس می‌کردم چشمی به من زل زده و در حال تماشاست. نه آن‌قدر آشکار که به او تذکر دهی رویش را بگرداند و نه آن‌قدر پنهان که بتوانی فراموشش کنی. احساسی میان خشم و غم جهل جامعه، میان دانستن و ناتوانی.

سال‌هاست در کلاس‌ها از اهمیت حریم خصوصی سخن می‌گویم؛ از منشور حقوق بشر تا مقررات حفاظت از داده‌ها در اروپا، از خطر عادی‌شدن نظارت گرفته تا ضرورت بازتعریف «اعتماد» در عصر هوش مصنوعی. بارها نوشته‌ام و گفته‌ام که دفاع از حریم خصوصی فقط یک خواست فنی یا قانونی نیست، بلکه تلاشی است برای حفظ کرامت انسان.
اما حالا، در ساختمان محل زندگی‌ام، درست همان جایی که باید ساده‌تر از هر جای دیگر بتوانم از این کرامت دفاع کنم، ناتوان مانده‌ام.

یک سال پیش در جلسه‌ای که برای توضیح این تصمیم برگزار شده بود، به مدیر ساختمان آن دوره گفتم: «دوربین‌ها فقط تصویر ضبط نمی‌کنند، احساس را هم تغییر می‌دهند. وقتی می‌دانیم جایی کسی می‌بیند، حتی اگر کار اشتباهی نکنیم، خودمان را سانسور می‌کنیم. از سادگی رفتار، از طبیعی بودن، از انسان بودن فاصله می‌گیریم.»
لبخندی تحویلم داد که: «استاد، اگر کسی کار اشتباهی نکند، نباید از دوربین بترسد. این‌ها فقط برای امنیت خود شماست.»

پاسخش را پیش‌تر هزاران بار در سیاست‌های دولتی، طرح‌های شرکتی، پاسخ ارتباطات مردمی پلیس، و حتی گفت‌وگوهای روزمره شنیده بودم. منطق امنیت، منطق جهان امروز است؛ منطقی که همه‌چیز را به بهانه «محافظت» توجیه می‌کند. دوربین ساختمان، الگوریتم پلتفرم، ردیاب موبایل، نظارت فراگیر، همه زیر پرچم یک واژه: امنیت؛

مشکل اینجاست که هر چه امنیت گسترده‌تر شود، خلوت انسان تنگ‌تر می‌شود. و در نهایت، امنیتی که بی‌اعتماد بنا شود، مایه ناامنی و التهاب است.

نصب دوربین در مشاعات شاید در ظاهر نقض مستقیم حریم خصوصی به نظر نیاید اما بدترین نوع نقض حریم خصوصی را مرتکب می‌شوند: پایش رفتار؛ لنزها درون خانه‌ها را نمی‌بینند، اما به رفتارها می‌نگرند. آنچه در خطر است، تصویر فیزیکی ما نیست، بلکه آن لحظه‌های کوچکِ بی‌نقابِ انسانی است: سلامی کوتاه در راه‌پله، مکثی کنار در، لبخندی بی‌دلیل.
دوربین، بی‌آن‌که قصدی داشته باشد، همین لحظه‌ها را از بین می‌برد و به آنها حس حسابرسی می‌دهد. ما را از اینکه آزاد و بی‌خیال، خودمان باشیم، بازمی‌دارد.

فوکو گفت قدرتِ نظارت از چشمِ ناظر نمی‌آید، از ذهنِ کسی می‌آید که خود را دیده می‌پندارد.
در زندان پان‌اپتیکونِ بنتهام، زندانیان هرگز نمی‌دانستند چه وقت دیده می‌شوند، اما همین احتمالِ دیده‌شدن، کافی بود تا همیشه مطابق انتظار رفتار کنند.
در ساختمان ما هم شاید کسی به تصاویر نگاه نکند، اما خودِ حضورِ دوربین، ما را از طبیعی بودن بازمی‌دارد.

در این هفته‌ها بیش از هر زمان دیگر به معنای «اعتماد» فکر کرده‌ام. شاید حریم خصوصی را بتوان در قوانین نوشت، اما اعتماد را باید در زندگی و به صورتی عملی ساخت.
اگر در جامعه‌ای، یا حتی در یک ساختمانی چند واحدی، افراد به جای گفتگو، به ابزار نظارت پناه ببرند، آنچه از بین می‌رود صرفاً خلوت نیست، پیوند انسانی است.
و وقتی پیوند انسانی از میان برود، دیگر اعتماد بی‌معنی است و امنیتی که بر پایه‌ی بی‌اعتمادی بنا شده، نه آرامش می‌آورد و نه کرامت.

یادم هست یکی از ساکنان، وقتی بحث را شنید، به شوخی گفت: «حالا مگر چه می‌شود؟ مگر چیزی برای پنهان کردن داریم؟»
پرسشی که شاید بی‌ضرر به نظر برسد، اما درونش همان منطق خطرناک عصر دیجیتال نهفته است: اینکه ارزش حریم خصوصی را فقط در پنهان‌کردن خطاها ببینیم.
در حالی‌که حریم خصوصی، حق پنهان‌کاری نیست؛ حق «بودنِ بی‌تماشاگر» است. حقی برای تجربه‌کردن خود، بدون اضطراب قضاوت و نگاه.

در واقع، این تجربه‌ی کوچک محلی مرا با تناقضی بزرگتر روبه‌رو کرد: همان‌طور که دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ با زبان امنیت و کارآمدی نظارت را توجیه می‌کنند، ما نیز در مقیاس خرد، در ساختمان‌ها و کوچه‌ها، همان منطق را بازتولید می‌کنیم. حتی پلیس بدون توجه به حریم خصوصی، بدون لحظه‌ای اندیشه درباره آثار مخرب اجتماعی و فردی آن و بدون اینکه به تاثیر کارکرد دوربین‌ها در عمل توجه کند، آن را در مقرراتی وارد کرده که نتیجه‌اش جز تخریب کرامت انسانی نیست.
نظارت، دیگر فقط ابزار قدرت نیست؛ به فرهنگ بدل شده است.
فرهنگی که در آن دیده‌شدن فضیلت است و خلوت‌گزینی مشکوک.

گاهی فکر می‌کنم شاید معنای واقعی عصر دیجیتال این باشد: «نظارت بدون اجبار، پذیرش بدون مقاومت.»
در نظام حقوقی ایران، اصل ۲۲ قانون اساسی تصریح می‌کند که حیثیت، حقوق، مسکن و شغل افراد از تعرض مصون است، مگر آنکه قانونی مجوز داده باشد؛ نصب دوربین در مشاعات ساختمان‌ها بدون رضایت صریح ساکنین می‌تواند مصداق تعرض به حقوق مسکن و حیثیت باشد. از سوی دیگر، اگر ضبط تصاویر منجر به تحلیل رفتار یا پروفایل‌سازی شود، آنچه در واقع مورد تعرض است، خود «اراده و رفتار آگاهانه» افراد است؛ این یعنی تطهیر و تلطیف نقض حریم خصوصی. قوانین اروپا (مقررات GDPR و رهنمودهای ویدئو‌نظارتی اتحادیه اروپا) در برابر این خلأ حقوقی صراحت بیشتری دارند: هر ضبط تصویری که افراد قابل شناسایی را شامل شود، نوعی پردازش داده شخصی محسوب می‌شود و باید بر اساس قانون، شفافیت، تناسب و ارزیابی اثرات آن از پیش انجام پذیرد. در اروپا اگر استفاده از دوربین بدون اطلاع شفاف یا امکان اعتراض باشد یا نگه‌داری طولانی تصاویر بدون موجه بودن، نقض قانون تلقی می‌شود. بنابراین وقتی در کشوری با مردم ملتهب مثل ایران امکان نصب دوربین و تحلیل رفتار در مشاعات بی‌قید و شرط وجود دارد، در مقایسه با استانداردهای اتحادیه اروپا، با شکافی آشکار در گستره حقوقی و فرهنگی مواجه‌ایم؛ شکافی که در آن «امنیت» بهانه‌ای برای کنترل تدریجی فرد است، نه تضمینی برای کرامت او.
در این عصر، دوربین دیگر دشمنی آشکار نیست، بلکه دوستی منطقی جلوه می‌کند؛ ابزاری برای آرامش. و خطر درست از همین‌جا آغاز می‌شود.
چون وقتی نظارت داوطلبانه شود، دیگر مبارزه با آن نه از بیرون، بلکه از درون دشوار می‌شود.

در نهایت، من نتوانستم تصمیم مدیر ساختمان را تغییر دهم. دوربین‌ها نصب شدند، آرام و بی‌صدا، درست بالای راه‌پله‌ای که هر روز از آن می‌گذرم.

گاهی ناخودآگاه به لنز سیاه‌شان نگاه می‌کنم و حس می‌کنم آنچه در خطر است، نه تصویر من، بلکه اعتماد من به خودم است، به اینکه هنوز بتوانم بی‌محاسبه، بی‌واسطه و بی‌نگاه دیگری، خودم باشم.

شکست من در این ماجرا، از جنس همان شکست‌های آرامی است که انسان‌گرایی دیجیتال هر روز تجربه می‌کند:
وقتی ایده‌ی کرامت انسانی در برابر منطق کارآمدی عقب می‌نشیند؛
وقتی اعتماد جای خود را به کنترل می‌دهد؛
وقتی امنیت، نام تازه‌ای برای ترس می‌شود.

اما با همه این‌ها، هنوز باور دارم که راهی جز گفت‌وگو و آگاهی وجود ندارد.
چون همان‌طور که نگاه دوربین‌ها از راه‌پله‌ها بالا می‌رود، فهم ما از آزادی نیز باید بالا برود.
اگر روزی نظارت از زندگی ما بیرون برود، نه با قانون، که با فرهنگ خواهد رفت، فرهنگی که دوباره به خود انسان، نه به تصویرش، اعتماد کند.



About علیرضا صائبی

AI Consultant | Data Scientist | NLP Expert | SNA Expert مشاور هوشمندسازی کسب‌وکار، فعال در حوزه پردازش زبان طبیعی و علوم داده.

Check Also

نظارت فراگیر و تشخیص چهره شهروندان

نظارت فراگیر و تشخیص چهره شهروندان

مقدمه: هوش مصنوعی (AI) ابزاری است که به صورت شگفت‌انگیزی می‌تواند باعث بهبود زندگی ما ...

۲ comments

  1. خانم فائزه گرامی،
    پیش از هر چیز از شما سپاسگزارم که نوشته را با دقت خواندید و دیدگاه خود را با من در میان گذاشتید. گفت‌وگو، حتی به همین اندازه‌ کوتاه، برای من ارزشمند است، زیرا سرچشمه‌ی اندیشیدن جمعی است.
    بله، نظر مدیر ساختمان هم همینطور بود که دوربین‌ها برای جلوگیری از سرقت نصب می‌شوند. اما آنچه در نوشته‌ی من مطرح است، نه کارکرد فنی دوربین بلکه اثر روانی و اجتماعیِ حضور «چشمِ ناظر دائمی» است. انسان هنگامی که می‌فهمد دیده می‌شود حتی اگر خطایی نکرده باشد احساس آزادی در رفتار و احساساتش را از دست می‌دهد. لبخندِ خودانگیخته‌اش، قدم‌های بی‌خیالش، و حتی مکث‌های بی‌قصدش رنگ دیگری می‌گیرند. حضور نگاهِ دائمی، بی‌آن‌که فریاد بزند، به صورتی درونی ما را تنظیم می‌کند.
    فرض کنید هر روز فردی جلوی درِ خانه‌ی شما بنشیند و عبور و مرور همه را یادداشت کند. حتی اگر بگویند مأمور امنیت است، آیا بودنش برایتان یکسان با نبودنش خواهد بود؟ آیا رفتارتان ناخودآگاه تغییر نمی‌کند؟
    دوربین دقیقاً چنین حضوری دارد: خاموش، بی‌چهره، اما همیشه بیدار.
    آنچه نگران‌کننده‌تر است، «عادت کردن» به این وضعیت است. اگر به مرور به دیدن ناظرهای بیرونی خو بگیریم، به جایی می‌رسیم که دیگر حضورشان را حس نمی‌کنیم. این همان نقطه‌ای است که آزادی درونی ما خاموش می‌شود. انسانِ عادت‌کرده به نظارت، دیگر نیاز به اجبار بیرونی ندارد؛ خود، در درونش ناظر و قاضی خویش می‌شود. جامعه‌ای که چنین انسانی در آن فراوان شود، آرام‌آرام به جامعه‌ای از «خودسانسوریِ آرام» بدل می‌گردد؛ جایی که مردم نه از ترس قانون، بلکه از درونِ خود مراقب‌اند که مبادا از چارچوبِ «مجاز» بیرون بزنند و این نقض صریح آزادی فردی و اجتماعی است (پیشنهاد می‌کنم مطلبی را که در مورد نظارت فراگیر نوشته‌ام مطالعه بفرمایید).
    در مورد مسئله‌ی سرقت نیز شواهد بسیاری نشان می‌دهد که دوربین‌ها معمولا بازدارنده نیستند. این روزها سارقین با ماسک، کلاه و حتی اسپری‌های رنگی وارد می‌شوند، دوربین‌های اولیه را کور می‌کنند و بعد همه دوربین‌ها را جدا کرده و می‌برند! پلیس هم آماری روشن منتشر نمی‌کند تا بدانیم چند درصد از سرقت‌ها واقعاً به‌واسطه‌ی تصاویر دوربین کشف شده‌اند. متأسفانه، در عمل، الزام نصب این تجهیزات بیشتر به سود شرکت‌های فروشنده بوده تا به سود شهروندان.
    و در پایان، نکته‌ای کوچک دارم: دیدم ایمیلی که هنگام ثبت نظر وارد کرده‌اید، نادرست است. گفت‌وگو در فضایی سالم و صادقانه شکل می‌گیرد؛ کاش نشانی واقعی می‌نوشتید تا بتوانیم اگر مایل بودید ادامه‌ی بحث را پی بگیریم. شاید همین احتیاط شما در ننوشتن ایمیل حقیقی، نشانه‌ای کوچک از همان احساس ناآرامی در برابر نگاه‌های بیرونی باشد که در این نوشته درباره‌اش سخن گفته‌ام.

    با احترام و سپاس
    رضا

  2. آن لحظه‌های کوچکِ بی‌نقابِ انسانی است: سلامی کوتاه در راه‌پله، مکثی کنار در، لبخندی بی‌دلیل.
    دوربین، بی‌آن‌که قصدی داشته باشد، همین لحظه‌ها را از بین می‌برد و به آنها حس حسابرسی می‌دهد. ما را از اینکه آزاد و بی‌خیال، خودمان باشیم، بازمی‌دارد.

    اگر در جامعه‌ای، یا حتی در یک ساختمانی چند واحدی، افراد به جای گفتگو، به ابزار نظارت پناه ببرند، آنچه از بین می‌رود صرفاً خلوت نیست، پیوند انسانی است.

    سلام. به نظر من این دو قسمت نوشته، ربطی با زندگی ندارد. دوربین به خاطر دزد نصب می شود. چرا باید یک نفر سلام و لبخند به همسایه را به خاطر دوربین انجام ندهد؟ می شود ترس از قضاوت دیگران را کنار گذاشت.

    و اینکه گفت و گو با دزد ممکن نیست. ما هرچقدر با همسایه مان گفتگو کنیم روی دزد اثری ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 4 =