شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت
با جام می به کام دل دوستان شدم
واقعا خدا را از صمیم قلبم شکر کردم که دوستانی به این خوبی دارم …
شکر خدا که دوستانی دارم که همدیگر را و من حقیر را میبینند …
جای همه دوستانی که از دیدار ایشان محروم بودم خالی بود …
دوستان IDoیی برایم تولدی گرفته بودند زیبا و دوست داشتنی …
به حضور در این جمع افتخار میکنم چرا که این جمع دوستانی هستند که وقتی همدیگر را میبینند واقعا از ته دل از دیدار هم خوشحال میشوند و شادی را میتوان در برق چشمهایشان دید …
دوستانی که هریک برای وجود دیگری احترام زیادی قائل است …
حضور در این جمع را حقیقتا باعث افتخار خودم میدانم …
گلناز خانم و صحرا خانم وکیلی که حضورشان برای من غنیمت بود و واقعا عمل و کردارشان یک کلاس درس کامل از تواضع و مهربانی است …
دارا پرواس “تولد دیریم” و “حبیب افتاد تو جوب” :) :) میخواند (که تا نصفه شب از ذهنم بیرون نمیرفت و دائم با خودم تکرار میکردم و میخندیدم) …
خانم کردبچه که مثل همیشه ساده و مهربان و صمیمی بود و در عین حال با مدیریت خاص به روش کردبچه مهمانی را روی گوشهای از انگشت کوچکش میچرخاند …
خانم دریا پرواس که شب (وقتی اتیکتهای پشت کادوها را میدیدم) متوجه شدم به نمایندگی از دوستان شهر کتاب فرشته را برای مهمانی امشب خالی کرده بود :) و مثل همیشه شادیاش را بیدریغ با من و دیگر دوستان تقسیم میکرد …
خانم حدادیان عزیز و متین خوش تیپ که شمعهای روی کیک دل و دینش را برده بود … (بیشتر از این نمیتوانم توضیح دهم :) ) …
سامان سقائی و مهرداد نادری عزیز که اساسا با نقشه قبلی وارد مهمانی شده بودند …
وحید وهابی خوش تیپ و مهربان که زحمت هماهنگی محل را کشیده بود که به اتفاق همه دوستان به سلیقه او آفرین گفتیم و اصولا به لطف وحید قسمتی از مهمانی فقط به تعریف از مکان برگزاری گذشت (کافه آبشار، پشت هتل استقلال تهران و با مدیریت مثالزدنی خانم سمیرا که واقعا به همه دوستان عزیزم پیشنهاد میکنم) …
سامان ملک و همسر عزیزش خانم نادری که واقعا همیشه به من لطف دارند و مثل همیشه در حال مهربانی بیدریغ بودند …
همکاران ارجمندم خانم کریمی و همسر عزیزش آقای سلیمانی و خانم باقرزاده که نمیتوانم در برابر صبر و بردباری و همراهیشان کلامی بگویم و همیشه پشتیبانی قوی و تکیهگاهی محکم برایم بودهاند …
محسن معزز عزیز و همسر محترمه (خانم مادر) و دختر عزیزش پگاه که بعد از مدتها دیدمشان و خدا میداند که چقدر از دیدنشان خوشحال شدم …
جای علی ملکی و خانم عزیزش و خانم دکتر پرتوی عزیز و خانم هومن که به دلیل دوری راه و گرفتاری از دیدارشون محروم بودم خیلی خالی بود …
از خدا میخواهم که این جمع را همیشه در نهایت سلامت، سربلند و موفق و شاد و خوشحال، پشتوانه هم قراردهد، انشاءالله
و به من هم توفیق دهد تا گوشهای از محبتها و زحماتی که برایم کشیدند را جبران کنم، انشاءالله
آقای صائبی عزیز
بار دیگه تولدتون رو تبریک میگم. از لطف شما بسیار سپاسگزارم و همیشه خدا رو شکر میکنم که در کنار استادی چون شما،کار کردم. درس گرفتم و امتحان پس دادم…..
شاد باشید …….
منم که قرار بود باشم ولی با تغییر برنامه به صورت غیر مترقبه ای از لیست حذف شدم علتش هم برنامه کاری خارج از تهران بود، به هر حال از اینکه فرصتی پیش اومده بود که دوستان عزیزم را دباره ببینم خیلی خوشحال بودم، ولی خب! تقدیر بر این نبود که به بهانه سالروز تولد استاد بزرگ خودم جناب صائبی در جمع گرم شما حضور داشته باشم.
امروز که برگ های خاطره را می دیدم خیلی لذت بردم، همون سادگی و صفای همیشگی.
برای استاد خودم موفقیت روز افزون و برای دوستانم شادی و بهروزی آرزو می کنم
ارادتمند
علی هوری
آقای صایبی عزیز،تولدتونو تبریک میگم . دوستی با شما و همسر مهربونتون باعث افتخار ماست. ما تو این جمع صمیمی هم دایما درس میگیریم هم تفریح میکنیم هم نوازش داریم و در کل خوشحالیم . و همه این اتفاقات به لطف آشنایی با شماست. دوستتون داریم و تمام تلاشمونو برای حفظ این ارتباط میکنیم. :)
آقای صایبی عزیز همونطور که همیشه گفتم آشنایی با شما یکی از بهترین اتفاقهای زندگیم بوده و تاثیر این اتفاق رو هرروز در زندگی خودم و اطرافیانم مشاهده میکنم. بازهم تولدتون مبارک، از متن زیبا و لطف و محبتتون ممنونم، درکنار شما و خانم عزیزتون و دوستای خوبم به ما هم خیلی خوش گذشت.