تو چطور دوست داری …
چند روز پیش مطلبی که توسط یکی از دوستانم در فیسبوک به اشتراک گذاشته شده بود را میخواندم با عنوان: “شما به کسی بدهکار نیستید!!!”
که ظاهرا از یکی از مطالب عصر ایران برداشت شده است و بالاخره هم دقیقا متوجه نشدم نویسنده آن چه کسی بوده! اما جالب بود.
در چند سال گذشته بسیاری از دوستان و آشنایانم را در سنین بالای ۲۵ سال دیدم که زندگی خود با استرس و اضطراب بسیار زیاد همراه کردهاند و تنها دلیل آن را دیگران میدانند. (هرچند شخصا این دلیل را قبول ندارم و فکر میکنم خود ایشان تصمیم گرفتند که اینگونه با دیگران تعامل کنند) مثل خانمی که دلیل همه استرسهای خود را سوالات مادرشوهرش در مورد داشتن فرزند میداند، یا مردی که سوالات پیاپی همسرش در مورد پروژههای کاریاش او را کلافه کرده، خانمی که مادرش نه تنها در درس خواندن او، بلکه در نحوه لباس پوشیدن او نیز از وی توضیح میخواهد، مردی که پدرش دائما او را بخاطر اینکه ازدواج نکرده سرزنش میکند، خانمی که همسرش مسیر او را تا رفتن به کلاس برایش تعیین میکند و اگر از آن مسیر نرفته باشد حتما وی را سرزنش خواهد کرد، مردی که همسرش دائما سوالات زیادی درباره همکاران خانم وی از او میپرسد و همیشه او را بخاطر همکاری با خانمها در مظانّ ناپاکی قرارمیدهد، خانمی که پدرش حکم کرده باید ساعت ۷ شب خانه باشد و حتی اگر یک شب چند دقیقه تاخیر داشته باشد، باید تا چند روز سرزنش خانواده را به جان بخرد، جوانی که با معدل ۱۹٫۲ در رشته نرمافزار فارغ التحصیل شده ولی در مورد هرنرمافزاری که روی دستگاهش در اداره نصب میکند بایستی حتما ساعتی را با مدیر ۷۲ سالهاش بحث کند، خانمی که باید روزها به رئیسش پاسخ دهد که چقدر برای چه موضوعی هزینه کرده حتی اگر ۲۰۰۰ تومان باشد و عصرها به مادرش توضیح دهد که چرا دوست ندارد بچهدار شود حتی اگر شش ماه است که با همسرش ده کلمه حرف نزده و شبها نگاههای سنگین همسرش را تحمل کند در حالی که برای او چایی ریخته و شام آماده کرده، مردی که میگوید با زنم که هستم تنهایم و در خانه فقط کسالت را با او تجربه میکنم ولی نمیتوانم جدا شوم چون خانوادهام میگویند … و خدا میداند که اینها تنها نمونههایی بود که در مورد آنها حضور ذهن داشتم و شاید دهها مورد دیگر از این دست بوده که وقتی با ایشان صحبت میکردم تنها عامل مطرح در زندگی ایشان را استرس و فشاری میدیدم که تصمیم گرفتند از دیگران بپذیرند.
فکر میکنم آن دوستان و عزیزان، بتوانند با خواندن این مطلب حداقل ۱۵ مصداق برای اینکه خود را و رای و نظر و خواسته خود را دوست بدارند، پیدا کنند؛ چرا که فکر میکنم:
___________________________________________________________
“اگر هر یک از ما خودمان و خواستهها و انتخابهای خودمان را دوست بداریم،
خواهیم توانست دیگران را بصورتی واقعی و از صمیم قلب دوست بداریم
و نه فقط چون همسر یا والدین یا دوستان ما هستند.”
___________________________________________________________
خلاصه مصادیق آن مطلب را در اینجا ذکر میکنم.
● بخاطر شرایط زندگیتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر اولویتهای زندگیتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● اگر پشیمان نیستید، هیچ عذرخواهی به کسی بدهکار نیستید.
● بخاطر نیاز به زمانی برای تنها بودن به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● برای اعتقادات شخصی دیگران، موافقتی بدهکار نیستید.
● به هر چیزی که دیگران میگویند، پاسخ مثبت بدهکار نیستید.
● بخاطر وضعیت ظاهریتان، به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر علایق غذاییتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر انتخابهایی که در زندگی شخصی و کاریتان دارید، به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر اعتقادات مذهبی یا سیاسیتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر مجرد ماندنتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● فقط به خاطر اینکه کسی از شما خوشش آمده، قرارملاقات عاشقانه به او بدهکار نیستید.
● بخاطر تصمیم ازدواجتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
● بخاطر انتخاب روابطتان به کسی توضیحی بدهکار نیستید.
طبیعی است عزیزانی فکر کنند که پس چارچوبها و قالبهای تربیتی و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی چه میشوند؟ آیا ما حق نداریم از فرزندان خود بپرسیم کجا هستند؟ چه میکنند؟ با چه کسانی در رفت و آمد هستند؟ آیا ما نباید بدانیم همسرمان چه میکند؟ با چه کسانی معاشرت دارد؟ پس تکلیف الرجال قوامون علی النساء چه میشود؟ مگر من زن و شریک زندگی او نیستم، نمیشود که ندانم کجاست و چه میکند؟ اگر به من خیانت کند چه؟ و دهها سوال از این قبیل.
از این دوستان خواهش میکنم یکبار دیگر برای لحظاتی همین سوالات را در ذهن خود مرور کنند …
میبینید که این سوالات از سر ترس و استرس در ذهن شما مطرح شدهاند …
راه حل بسیار ساده است: “لطفا این استرس را به دیگران انتقال ندهید!”
فکر میکنم اگر برای یک خانم ۲۵ ساله، یک مرد ۳۸ ساله، یک مادر ۵۰ ساله، یک پدر ۴۲ ساله و … اینقدر شعور و آزادی در انتخاب قائل باشیم که به تصمیمات او و انتخابهای او احترام بگذاریم و دائم استرس به او القاء نکنیم، او هم تصمیمات بهتری را خواهد گرفت و تجربیات بهتری خواهد داشت و حتما همانطور که ما تصمیماتی را گرفتیم و تجربیاتی داشتیم، او هم دوست دارد تصمیماتی بگیرد و تجربیاتی داشته باشد و اگر دوست داشت و به من و شما اعتماد داشت، از من و شما هم مشورت خواهد گرفت و روابطی پر از صمیمیت را با ما برقرار خواهد نمود. و لازم به گفتن نیست که در غیراینصورت روابط او با ما از سر اجبار و عرف مرسوم است که تقریبا ارزشی ندارد.
طبیعی است که اگر هریک از ما ایده جدیدی برای بهتر زندگی کردن و رشد همسر و فرزندمان داریم، میتوانیم در کمال آرامش و به عنوان یک ایده و پیشنهاد جدید به او ارائه کنیم و او هم قطعا از این حسن نظر و پیشنهاد من و شما استقبال خواهد نمود؛
شاید برای پدر و مادرها یا همسران سخت باشد که باور کنند:
“طرف مقابل ما واقعا یک انسان است که حق دارد خودش در مورد انتخابهایش تصمیم گیری کند!”