تصمیم مدیریتی چیست و چه زمانی گرفته میشود؟
تصمیم لازم و تصمیم نالازم چه تفاوتی با هم دارند؟
اهمیت زمان اخذ تصمیم مدیریتی نسبت به خود تصمیم مدیریتی چقدر است؟
قبل از اینکه به سوالات فوق از قول استاد مسلم مدیریت نوین پیتر دراکر پاسخ گویم، اجازه دهید خاطرهای نقل کنم.
آشنایی داشتم که معتقد بود “هر وقت احساس کردی، باید پرسنلت را اخراج کنی … به دردسرهای بعدی آن نمیارزد” و شاهد بودم که در طی چندین سال مدیریت در مجموعه خود (حتی در حد رئیس حسابداری) همین تئوری را بکار میبست و معتقد بود این اجرای این “تصمیم مدیریتی” لازم بوده و باعث اقتدار مدیر در چشم “پرسنل” میشود. چند ویژگی را در فضای شرکت او و به ویژه در (به زعم من) همکاران (و به زعم او پرسنلش) او میدیدم که شاید به روحیه مدیریتی ایشان نامربوط نباشد و فکر میکنم این نوع تفکر مدیریتی معمولا با این مشاهدات همراه است.
– اول آنکه همکاران شرکت به جز یکی دو نفر (که واقعا بصورت خودجوش مردمی، ملاک خوب و بدشان تصمیم مدیریتی حضرت مدیر بود) همیشه ناراضی بودند و دائم آنها را در حال نق نق میدیدی.
– کمتر دیدم که همکاران شرکت بجز اجرای تصمیم مدیریتی یا همان فرامین حضرت مدیر کار به دنبال کار دیگری باشند، تا جایی که وقتی حضرت مدیر فرمایشی نداشتند، همه همدیگر را نگاه میکردند، خانمها در مورد موضوعات خانه و بچهها و آقایان هم در مورد سنای آمریکا صحبت میکردند.
– یکی از چیزهای جالبی که در این شرکت دیدم این بود که اتاق حضرت مدیر دو درب داشت و بر سردر دربی که به سمت اتاق “منشیها” بود، چراغی نصب شده بود که در صورت قرمز رنگ شدن نشان از آن داشت که “تحت هیچ شرائطی کسی حق ورود به اتاق را ندارد”.
– متوسط زمان همکاری کارشناسان حسابداری با شرکت (بجز یک نفر که مخاطب خاص بود) سه ماه بوده و مدیر حسابداری طی ۱۵ سال ۹ بار تغییر کرده بود.
– قراردادهای پرسنلی به این صورت بسته میشد: ۱۲ قرارداد یک ماهه، یک برگه تسویه حساب کامل که در ابتدای سال از همکاران امضاء گرفته میشد (با این مضمون که فرد تسویه حساب کرده و هیچ ادعایی نسبت به شرکت ندارد) و یک سفته به مبلغ ۳ میلیون تومان و یک چک به مبلغ سه میلیون تومان که هر دو بایستی حتما توسط ضامنی معتبر امضاء میشد.
– سه سال پیش مدیر مالی شرکت به این دلیل اخراج شد که خبر ناگواری را به مادر حضرت مدیر داده بود!
این شرکت دو سه سال پیش با بیش از ۵۰ میلیارد تومان بدهی بانکی بسته شد و …
این خاطره و چندین خاطره مشابه دقیقا بیانگر نوع و زمان اخذ و اجرای تصمیماتی موسوم به ” تصمیم مدیریتی” هستند که میتوانند یک شرکت را به نابودی و یا به اوج برسانند.
هرچند توجه به این نکته لازم است که مدیران نیز انسانهایی هستند که ممکن است خطا کنند، بخصوص درباره همکارانی که عادت کردند کمتر فکرکرده و از خلاقیت خود استفاده کنند ویا فضای مدیریتی شرکت اجازه تجربه کردن را به آنها نداده است؛ اما بهرحال با توجه به اینکه سکان هدایت یک مجموعه در اختیار مدیران است، تصمیم مدیریتی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و میتواند تاثیر بسیاری در ارتقاء یا نابودی یک مجموعه ایفا کند.
از قول پیتردراکر میخواندم تصمیم مدیریتی میتواند لازم یا نالازم باشد و ایشان این تصمیمات را با تصمیمات یک جراح در درمان بیمار خویش مشابه دانسته بودند. ایشان در فرازی از موضوعات ذیل عنوان مدیریت موثر بیان میدارند:
______________________________________
مثل جراحان که جراحی نالازم نمیکنند، مدیر نیز نباید تصمیم نالازم بگیرد.
______________________________________
تصمیم نالازم نه تنها وقت و منابع را هدر میدهد بلکه چیزی هم از دل آن درنمیآید. بنابراین مهم است که میان تصمیم بجا و بیجا فرق بگذاریم. شاید جراحان مهمترین نمونه “تصمیمگیران ثمربخش” باشند. زیرا چند هزارسال است که آنها همهروزه ناچارند تصمیم خطرناک بگیرند. از آنجا که عمل جراحی، بیخطر نمیشود پس باید از جراحی بیخود پرهیز کرد. جراحان بر اساس قاعدههای زیر تصمیم میگیرند:
قاعده اول: در حالتی که اندام بیمار به احتمال زیاد – بدون خطر یا درد زیاد – خود به خود یا با درمان خوب میشود، باید آن را زیر نظر گرفته و از آن مراقبت کرد. اما نباید تیغ جراحی را به آن نزدیک نمود. جراحی در این حالت تصمیمی است نالازم.
قاعده دوم: اما اگر مورد وخیم شونده باشد و جان بیمار را تهدید نماید و جراح بتواند کاری کند، باید آن کار را انجام دهد، زود و از بیخ و بن. با این که خطر دارد ولی این تصمیم لازم است.
قاعده سوم: اینجا مسئله بینابین است، نه وخیمشونده است و نه جان بیمار را تهدید میکند. اما به خودی خود التیامپذیر نیست. مورد مشکل و سخت است. در این حالت جراح باید مورد را بیشتر بررسی کند و وزن فرصت را در مقایسه با وزن تهدید بسنجد. این تصمیم نشان میدهد جراح زبردست کدام است و جراح عادی کدام.
ایشان معتقد هستند برای عمل به این قواعد میتوانیم سه گرفتاری کنونی خود را در سازمان یا شرکت فهرست کنیم و هر سه مسئله را طبق این قواعد سهگانه دستهبندی نموده و سعی کنیم برای آنها تصمیم نالازم نگیریم.
طبیعی است که پیشنیاز اخذ یک ” تصمیم مدیریتی لازم ” شناخت دقیق مدیر از نحوه عملکرد زیر مجموعه خود خواهد بود و همانطور که Yves Morieux در یکی از مقالات خود تاکید میکند، اولین مرحله برای اینکه مدیران بتوانند تصمیم مدیریتی مناسبی در هریک از زمینهها (یکپارچهسازی عملکرد، ارتقاء عملکرد، تغییر آرایش نیروی انسانی، تغییر سیاستها و راهبردهای شرکت و …) اخذ نمایند، آنستکه دقیقا بدانند هریک از همکاران زیر مجموعه در چه موضوعی دقیقا چه کاری انجام میدهند؟ صد البته این دانش ممکن است از طریق بکارگیری مشاوران یا ابزارهای مدیریتی اخذ و به اطلاع مدیر رسانده شود، اما بهرحال بایستی مدیر اشراف کامل به آن داشته باشد.
● اولین مجموعه آموزش ویدئویی “مبانی و مفاهیم مقدماتی ITIL” در حوزه مدیریت فنّاوریاطلاعات